خلاصه کتاب 17 دروغ و 1 حقیقت
نویسنده:استیو چندلر
این کتاب درباره ی دروغ هاست! دروغ هایی که روانمان را متأثر و تخریب می کنند. دروغهایی که به خودمان تحویل می دهیم تا متقاعد شویم که ناتوان هستیم و کاری از ما ساخته نیست.
با خواندن این کتاب خواهیم دید چگونه از این دروغ ها برای فرو نشاندن آتش روان انسانی خود و تقویت تنبلی و کاهلی مان استفاده می کنیم. ما دروغ می گوییم چون تنبل هستیم و کم انرژی بودن و کم مصرف کردن را انتخاب کرده ایم. ما دروغ می گوییم چون ترسو هستیم. هر دروغی که به خودمان می گوییم بازتابی از یک ناتوانی، تنبلی و یا هراس است. این کتاب درباره ی دروغهایی است که خودمان به خودمان می گوییم و جالب اینجاست که خودمان هم این دروغ ها را باور می کنیم. و خودمان را فریب می دهیم. این کتاب از این فریب بزرگ پرده برداری می کند.
دروغ اول: من هیچ آشنایی ندارم.
دروغ اول این است که به خودمان می گوییم برای موفقیت مهم این است که چه کسانی را می شناسیم و با چه کسانی ارتباط داریم و یا به اصطلاح پارتی داریم یا نه. این دروغ است، آن چه حقیقت دارد، کار و کیفیت آن است که مهم می باشد باور کردن این دروغ ما را از اقدام کردن و امتحان کردن راههای مختلف و تلاش باز می دارد.
دروغ دوم: اشکالی در من وجود دارد.
فایده این دروغ این است که پیشاپیش خود را شکست خورده تلقی کرده ایم تا هنگام شکست خودمان از خودمان و دیگران از ما انتقاد نکنند. فایده مهم تر آن این است که دست به تلاش سخت و صبورانه نمی زنیم که این یک دشمنی با خود و آینده ی خود است. شکست همواره وجود دارد اما یک صفت و ویژگی برای یک نفر نیست. شکست به عنوان یک ایراد محسوب نمی شود بلکه یک «به نتیجه نرسیدن» است.
دروغ سوم: از سن و سال من گذشته است.
بسیاری از هدف ها، خواسته ها و نیازهایمان با این دروغ فنا و نابود می شوند چرا که ما با این دروغ از تلاش در سنی که شاید برای جامعه معمول نباشد، شانه خالی کرده ایم. از این دروغ برای متوقف کردن فرایند یادگیری و آموختن استفاده می کنیم. انرژی و قدرت یادگیری انسان ها بستگی به سن وسال ندارد بنابراین از قدرت ذهن برای یادگیری و از انرژی بد نتان برای تلاش استفاده کنید.
دروغ چهارم: می ترسم این کار را انجام دهم.
انسان در 5 سال اول زندگی بیباک و شجاع است و سپس می آموزد که ترسو شود بعد از آن در اغلب ما روحیه تجربه و خطا ناپذیر می شود و یک زندگی معمول و کسل کننده بدست می آوریم. شجاعت درون همه ما هست، چیزی شبیه خون در رگ و ضربان در قلب اما به خود می گوییم که من می ترسم دست به فلان کار بزنم چرا که دوست نداریم دست به کار شویم.
دروغ پنجم: وقت این کار را ندارم.
اگر بخواهیم کاری را انجام دهیم همیشه به اندازه کافی وقت یافت می شود. در شلوغ ترین روز کاری که داشته اید آیا زمانی برای صرف چای یا نهار خوردن برای خود مهیا نکرده اید؟ به طور حتم این کار را کرده اید چون بدنتان آن را می خواسته و خودتان هم آن را می خواستید. این کمبود زمان نیست که ما داریم بلکه کمبود انگیزه و هدف داریم. میل و خواسته که زیاد شود، به اندازه کافی وقت هم یافت می شود، اولویت بندی شکل می گیرد و نظم و ترتیب ، ناخواسته سر و کله اش پیدا می شود.
دروغ ششم: کاری از من ساخته نیست.
این حقیقت را فراموش کرده ایم که آنچه می توانیم تغییر دهیم خودمان است و دیگران و شرایط مختلف فرهنگی و اجتماعی را نمی توان تغییر داد. ما متغیر هستیم و بیرون ثابت. دیگران را نمی توانیم تغییر دهیم . تغییر دادن خود مستلزم شکست است، از شکست می ترسیم بنابراین از تغییر دادن خود منصرف می شویم و می گوییم کاری در این شرایط نمی توانیم انجام دهیم و خودمان هم آن را باور کنیم. اگر کارهای بزرگ از دستمان بر نمی آید، کارهای متوسط یا کوچک زیادی هستند که می توانیم انجام دهیم.
دروغ هفتم: نگرانی من ناشی از متعهد بودن من است
واقعیت این نیست که چون من علاقه مند ،متعهد و مسئولیت پذیر هستم ،نگران نیز باید باشم . من در زمینه های فردی ،اجتماعی ،شغلی ،اقتصادی و خانوادگی نگران هستم به علت اینکه انسان دروغ گویی هستم زیرا به خود باورانده ام که متعهد بودن ،نگران بودن و اضطراب داشتن است .به خود دروغ می گوییم که نگرانی باید به وجود آید تا ما احساس مسئولیت پذیری کنیم در صورتی که نگرانی هنگامی به وجود می آید که مسئولیت پذیری ما کم باشد . بنابراین با این دروغ ، تلاش در جهت بهبود تعهد و مسئولیت خود نمی کنیم و این یعنی تنبلی .
دروغ هشتم : برای این که با شخصیت تر و عاقل تر شوم ،کمی باید اندوهگین به نظر برسم.
اندوه ،نشانه ی ضعف است ،یک اقدام ارادی است، یک نقش بازی کردن است و کم خردی به حساب می آید. هفته ای چند ساعت در خودمان فرو می رویم، نگران آینده هستیم، افسوس گذشته را می خوریم! به طور حتم شاید 75 در صد زمان بیداری یک سوم زمان عمرمان هم که در خواب هستیم، پس چه زمانی می ماند برای جنب و جوش و شور و شوق و حرکت و امید و تلاش و سرعت؟!
تحقیق های روان شناسی ثابت کرده اند که اندوه، ذهن را کند می کند. یعنی ما از عمرمان چه سهم بزرگی را در کند ذهنی می گذرانیم!!
اندوه حتی خفیف آن، ضریب هوشی را در حدود 30 در صد کاهش می دهد. اندوه یعنی از دست دادن فرصت ها و این با عاقل بودن و کامل بودن منافات دارد.
دروغ نهم : ترک عادت های طولانی،دشوارتر است
اشخاص می توانند در یک لحظه تغییر کنند اگر چه تغییر شاید سختی های خودش را داشته باشد، مهم مدت زمان عادت های رفتاری خاص نیست، مهم این دروغی است که به خودمان می گوییم تا از سختی ها تغییر، رهایی پیدا کنیم و هر رفتار نادرستی که در ما کهنه و کهنه تر می شود، گویی دلیل ما محکم و محکم تر می شود که تغییر، ناممکن می باشد. آن چه مهم است، یک تصمیم جدی همراه یک قول و تعهد به خودمان و به خدای مان است.
دروغ دهم : دیگران ناراحتم می کنند
اغلب، دلیل ناراحتی ما از دیگران، برداشت ها و تفسیر های خودمان درباره ی حرف های آنان است نه حرفی که شنیده ایم. کسانی که مایل نیستند وقت صرف کنند و روی فکر کردنشان تمرین کنند و آن را اصلاح کرده و از تعبیر و تفسیرها و سوء برداشت ها خلاصی یابند، این دروغ را در تمامی تعامل های خود با افراد اجتماع می گویند. یک سخن شاید برای فردی امیدوارکننده و برای شخص دیگری، بی اهمیت و برای فردی، توهین آمیز باشد. واقعیت این است که افراد خودشان ناراحتی را برای خودشان بنا می کنند.
دروغ یازدهم : وضعیت مالی من خوب نیست
اشخاصی که می گویند ،پول کمبود زندگی آنان است ،دروغ بزرگی گفته است آنچه کمبود است ، مدیریت اقتصاد فردی و خانوادگی آنان می باشد. برخی از افراد به علت شانه خالی کردن از مسیر های سختی (گاه طولانی) که برای به دست آوردن شغل پر در آمد داشته اند ،این جمله را به زبان می آورند .
دروغ دوازدهم: مهمترین دارایی من ،می تواند ثروت و پول باشد.
انسان عاقل ،همواره مراقب میزان تلاش و اراده و اقدام هایش می باشد چرا که آن را مهمترین دارایی خود به حساب می آورد . آنچه انسان به آن نیازمند است ، توانایی و تلاش و اراده است که همه ما داریم . تحقیق ها نشان داده که میزان سلامت روحی و روانی انسان در سالمندی ، به میزان تلاش و کوشش او در زندگی بوده است نه به میزان ثروت او.
دروغ سیزدهم : برتری ظاهری برای من اعتماد به نفس به همراه دارد.
آنچه باعث افزایش اعتماد به نفس و برتری انسان ها می شود ، میزان تبحر آنان در کاری است که انجام می دهند نه در چیزی که انجام نمی دهند یعنی ما اگر وضع زندگی ،لباس ، راه رفتن ، حرف زدن و مدل اتومبیل مان را چنان کنیم که به ما اعتماد به نفس یا برتری بدهد ، گویی بر روی یک آجر ، آب طلا کشیده ایم . اعتماد به نفس ، یک حس درونی است که خودمان باید متوجه آن شویم نه این که بدون انکه خودمان از آن خبری داشته باشیم ، بخواهیم دیگران متوجه آن شوند !
دروغ چهاردهم : افسوس گذشته را می خورم
گذشته پرستی و متمرکز بودن بر روی افسوس ها ، احتمالها، حسرت ها و اندوه های گذشته ، نشانه های یک مرگ می باشد و میتواند زندگی ما را تباه کند. امروز، ما گذشته ها را با آنچه که می خواهیم تعریف می کنیم و این تعریف های ما، بوی افسوس و حسرت و اندوه می دهد که باز هم مانعی برای شور و شوق و تلاش در لحظه ی اکنون است حقیقت گذشته ، انرژی گرفتن و عبرت گرفتن و تجربه کسب کردن و یادگیری است و دروغ گذشته یا گذشته دروغ، عادت کردن به تمرکز و تفکر به نقاط سیاه آن بدون اقدامی برای بهبود حال و آینده است.
دروغ پانزدهم : من اینطوری هستم
صفت ویژه ای برای هیچ یک از ما وجود ندارد که با آن شناخته شویم یا آن صفت ویژه، عامل شناسایی ما در میان جامعه باشد. یک فرد خشمگین شاید مهربانترین انسان جامعه ی خود باشد. ما در مراحل مختلف زندگی حتی در ساعت های مختلف روز دارای روحیه های متفاوت هستیم اما درک رفتارهای نامناسب و روحیه های نا مطلوب برای ما یک نعمت به حیات می آید چراکه آنها را شناسایی کرده ایم تا بتوانیم آنها را از بین ببریم و اگر خود را دارای صفت ثابت ویژهای بدانیم برای نمونه بگوییم :(من انسان فروتنی هستم ) و... راه پیشرفت را بر خود بسته ایم.
دروغ شانزدهم : شرط ورود به طبقه ای خاص، داشتن ژست های کلیشه ای است.
بسیاری از ثروتمندان یا آنهایی که از ثروتمندها تقلید میکنند عادت های خاصی را برای خود در نظر می گیرند و چنان اختصاصی با آن عادت ها برخورد می کنند که گویی شرط ورود به آن طبقه است. آنان شرط لازم برای ورود به طبقه جدید اجتماعی را غرور و جدایی از دیگران می دانند در صورتی که تمام این حرکت ها دروغ است به خودشان. حقیقت این است که انسان ها همه در یک زمین زندگی می کنند اما برخی ثروت زیاد تر، برخی تحصیلات بیشتر، برخی اخلاق بهتر، برخی بدنی قویتر دارند و برخی متواضع تر ،برخی مفیدتر و برخی معنوی تر هستند.
دروغ هفدهم : بد شانس هستم
به خود و دیگران می گوییم که قربانی بد شانسی شده ایم. شرایطی ناشناخته و نامعلوم وجود دارد که من را از موفقیت باز می دارد ، به طور کلی من در تمام زمینه های زندگی بدشانس هستم.شانس، یعنی احتمال و به کار بردن آن در مورد موفقیت یا عدم موفقیت یا شکست درست نمی باشد. موفقیت یعنی آماده بودن و داشتن صلاحیت لازم و عدم موفقیت، نشان دهنده ی این است که هنوز صلاحیت ما تکمیل نشده و هنوز آماده و کامل نیستیم، زمان لازم است.
و اما یک حقیقت :
مهم نیست آنچه را که میخواهیم، در حال حاضر و اکنون ،آن را داشته باشیم یا نه، حقیقت این است که قسمتی از مغز انسان (ناحیه ی فرونتال )مسئول اراده ی انسان است و همانند نواحی شنوایی، بینایی و ... ما صاحب اراده نیز هستیم، ما مسئول زندگی خود هستیم ما مسئول پاکی و توان خود هستیم در حضور پاکی و قدرت ، زندگی محکم و شورانگیز میشود و این حقیقت زندگی است